عروسک چشم ابی من هلیا

خاطره بد امسال

هلیای گلم میتونم بگم بدترین خاطره ای که امسال داشتیم و با هم تجربه اش کردیم زلزله ای بود که ماه رمضان توی ورزقان اتفاق افتاد و تبریز رو هم به شدت لرزوند لحظه ی زلزله حال بدی به ادم دست میده و ادم میفهمه که در برابر قدرت لایزال الهی ذره ای بیش نیست و اگه خدا همراهت نباشه انگار هیچ و پوچی و در اون لحظه چیزی که ادم از ترس به فکرش میاد اینه که از خدا بخواد که کمکش کنه .الهی دیگه تکرار نشه چون خشم طبیعت واقعا ترسناکه.
10 آبان 1391

ادامه خاطرات ترکیه

از ترکیه هرچی بگیم کمه ترکا همه تلاششون رو کردن و خودشون رو به استانداردهای روز اورپا نزدیک کردن تو همه مراکز خرید و موزه ها و اثارباستانی و حتی خیابونا میشه پیشرفتشون رو دید تو همه خیابونا حتی کوچکترین پس کوچه ها هم جای عبور برای ویلچیر و کالسکه هست یعنی شما میتونی با کالسکه به راحتی از این گوشه شهر پاشی و بری و همه جا رو راحت و بی دردسر بگردی سوار مترو بشی سوار تراموا بشی ویا حتی سوار کشتی بشی بدون اینکه نگران یه پله یا یه جوب غیر قابل عبور باشی در تمام مراکز خرید اتاق مخصوص شیر دادن به بچه ها هست که اکثرشون مجهز به ماکروفرن اتاق مخصوص تعویض پوشک بچه و شستشوی بچه هست امکان دسترسی به اینترنت هست و کالسکه به رایگان در اختیار بچه ها میذارن ک...
9 آبان 1391

خاطرات سفر به ترکیه

هلیای نازم تو پوست خودش نمیگنجید ساعت ٨ شب یکشنبه ٣١ اردیبهشت زمان پرواز ما بود روز قبلش روز سختی برای هلیا جون یود چون باز از دندونپزشک وقت داشتیم تا کار دندون عصب کشی شده رو تکمیل کنه ولی به عشق امروز انصافا خوب تحمل کرد خلاصه با یه کم تاخیر پرواز صورت گرفت و ما هم سو با افتاب به سمت غرب پرواز میکردیم چرا این رو نوشتم چون نزدیکیای غروب افتاب هواپیما بلند شد و ما خورشید رو تعقیب کردیم و غروبش رو تو ترکیه دیدیم یعنی وقتی هواپیما بعد از دو ساعت به زمین نشست باز ساعت ٨ به وقت ترکیه بود و بازم وقت غروب افتاب بود. ...
9 آبان 1391
1